عهد

ما آدمهایی نبودیم
که یکی را بدرقه نکرده
در را رویِ دیگری باز کنیم،
که تاوان دوست نداشته شدن هایمان را از دوست داشته شدن هایِ دیگران بگیریم...
ما آدمهایی نبودیم که دوستت دارم را حس نکرده رویِ زبان بیاوریم،
که دستهایمان هر روز خطوطِ کف دست یکی را از بر شود و
آسمانِ چشم هایمان آیینه ی هزار نفر بوده باشد.
ما آدمهایی بودیم؛
که به جز لبهایمان تک تک سلول هایمان دوستت دارم را فریاد میزد،
که دستهامان حافظه داشت
و نقاب بی تفاوتیمان آنقدر بزرگ نبود که کفافِ پوشاندنِ دلتنگی هایمان برایِ یکی که نبود را بدهد...
ما آدمهایی بودیم؛
که تنهاییمان را دو دستی چسبیده بودیم
و با دوستت دارم های گفته و نداشته
تنهایی کسی را عمیق تر نکرده بودیم و
بی کسی را عضو جدانشدنی روزهایش...
ما آدمهایی بودیم
که بلد نبودند اول کسی را به بودن عادت بدهند و بعد مزه نبودن را به آنها بچشانند...
ما جایگزین کردن را بلد بودیم،شاید بیشتر از هرکس
ما ولی فقط
دلمان نمیخواست
دلمان با یکی باشد و جسممان کنارِ دیگری نفس هایِ پر از بغض بکشد،
ما فقط نمیخواستیم چشم کسی جز خودمان برایِ همیشه از عشق بترسد... 

خرد کردن انسانها

من گاهی فکر کرده‌ام
که بهترین راه خُرد و متلاشی‌کردن انسان
به‌طور کامل این است، که کاری کاملاً پوچ و بی‌فایده به او واگذار کنیم


خاطرات خانه اموات
داستایفسکی

سال 1397

ینی واقعا یک سال از آخرین پستم گذشت؟!!!

 

انقد زندگی سخت شده که واقعا آدم خیلی چیزها رو فراموش میکنه 

وبلاگم از قدیم یاره من بوده . وقتایی که کسی نبوده پیشم وبلاگ بوده ...

وقتایی که گوشیهای موبایل هنوز مثل نقل و نبات توی دستمون نبودن ، وبلاگم بوده

 

برمیگردم

زندگی آسانتر نمیشود، شما فقط قویتر میشوید

آزادی...

گیرم که در باورتان به خاک نشسته‌ام

و ساقه های جوانم

از ضربه‌های تبرهاتان زخم‌دار است

با ریشه چه می‌کنید

 

 

گیرم که بر سر این بام

بنشسته در کمین پرنده‌ای

پرواز را علامت ممنوع می‌زنید

با جوجه‌های نشسته در آشیانه چه می‌کنید

 

گیرم که می‌زنید

گیرم که می‌بُرید

گیرم که می‌‌کشید

با رویش ناگزیر جوانه چه می‌کنید

 

👤خسرو گلسرخی

دوستی

شما را به آنچه می پرستید قسم میدهم!


جرئت خوشحال کردن یک نفر غیر از خودتان را اگر ندارید؛


سمت رابطه نروید!


باور کنید "دوستت دارم" های بی اساستان را


صادقانه باور می کند،


و کاخ رویاهایش را با شما بنا می کند!


با بی عرضگی هایتان زندگی یک نفر را تباه نکنید


بگذارید از زندگی اش لذت ببرد!


دور رابطه را با قلم " قرمز " خط بکشید!


همین بی عرضه بودنتان


نابود می کند تمام قلب و اعتماد و وجود یک نفر را !


از او فاصله بگیرید و از دور نگاهش کنید


همیشه بدست آوردن به


معنای خوشبختی نیست...

سواد حرف زدن رو نداری؟
شعور خفه شدن رو داشته باش...

نه سال گذشت

پدرم رو پرستیدم

همه گفتن که کافر هستم

اما فقط خدا میدانست که پدرم پرستیدنی ست

((نه سال دوری))

 

سال 1396 مبارک

سال نو مبارک . امیدوارم که خاطرات خوبی رو در سال 1395 جمع کرده باشید .

                            آرزو دارم سال 1396 ساله خوبی براتون باشه .

                                  برای منم دعا کنید

روز برفی

دوست دارم برگردم اون دوران که بابام بیدارم میکرد و میگفت : پاشو ببین چه برفی اومده

جهل مذهبی

عده ای نماز اجاره ای میخوانند !

و روزه اجاره ای میگیرند!

برای امواتی که در حیاتشان وقت نداشته اند خودشان انجام دهند!

ولی پول داشته اند که بدهند به نمازخوانان و روزه گیران حرفه ای تا برایشان انجام دهند!

پدر پول بسوزد!

که در دستگاه خدا هم کار میکند!!!

آنهم چه کاری ! 

جانشین پرستش خدا !

پول میدهند تا دیگران برایش خدا را بپرستند !

و او به بهشت برود.

و ثواب نماز و روزه آنها را ببرد !

براستی که عجب حماقتی است جهل مذهبی !!!

________________________

البته در توضیح متن بالا این لینک رو هم مطالعه کنید http://shayeaat.ir/post/122 اما من همچنان نظرم با متن یکی هست.شما چی ؟

گرگ صفتان

از گرگ صفتان دوری کنید

عادت

آدما "عادت" میکنند 
به بودن ها، خنديدن ها، خوش گذراندن کنار فردی خاص
کافیست تعدادی ساعت برایشان خاطره ی خوب بسازی
عادت میکنند به تکرار این خاطرات کنارت
عادت میکنند به بودنت
"گاه میگویند :" دوستت دارم
تو جدی نگیر
آنها فقط عادت کرده اند، جمله ای میگویند برای ماندنت
برای تکرار کردن آن خاطرات شیرین برایشان
عادت کرده اند، همانطور که اگر بروی، تنهایشان بگذاری
بعد از مدتی عادت میکنند، به تنهایی ؛ به خندیدن بی تو
به ادامه دادن زندگی بدون حضورت
آدمها عادت میکنند
همه ی دوستت دارم ها
جدی نیست
لااقل " تو" جدی نگیر....
 
 

همدیگر را...

کاری به کار همدیگر نداشته باشیم...

باور کنید تک تک آدمها زخمی اند...

هرکس درد خودش را دارد

دغدغه ی خودش را دارد

مشغله خودش را دارد

باور کنید...

ذهن ها خسته اند

قلب ها زخمی اند

زبان ها بسته اند

برای دیگران آرزو کنیم

بهترین ها را...

راحتی را...

همه گم شده ایم

یاری کنیم همدیگر را

تا زندگی برایمان لذتبخش شود...

آدم ها آرام آرام پیر نمی شوند

آدم ها را لحظه ها پیر نمی کنند

آدم را آدم ها پیر میکنند

سعی کنیم هوای دل همدیگر را بیشتر داشته باشیم

همدیگر را پیر نکنیم

روز پدر 95

در کنار هم

لازم نیست یکدیگر را تحمل کنیم

کافیست همدیگر را قضاوت نکنیم

لازم نیست برای شاد کردن یکدیگر تلاش کنیم

کافیست بهم آزار نرسانیم

حتی لازم نیست یکدیگر را دوست داشته باشیم

فقط کافیست دشمن هم نباشیم

در کنار هم شاد بودن و با آرامش زیستن بسیار ساده است

 

خانه ی شاد

دیروز خوب یا بد گذشت...

      مهم نیست

            امروز روز دیگریست

                         قدری شادی با خود به خانه ببر

                                      راه خانه را که یاد گرفت

                                                فردا با پای خودش می آید

سال نو شما مبارک ، از ما که مبارک شد

چه سالی شود امسال.

     میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست ، همینه

اوف

هستی اما......

هستی اما... کمرنگ!

حرف میزنی اما... تلخ!

محبت میکنی اما... سرد!

چه اجباریست دوست داشتن من؟ گاه یک حرف ، یک زمستان آدم را گرم نگه میدارد و گاه یک حرف یک عمر آدم را سرد میکند...

یک روز من سکوت خواهم کرد!

تو آن روز مفهوم دیر شدن را میفهمی!!!

مرد و زن

زنها به دنبال مرد کاملند 

              و 

                      مردها به دنبال زن کامل

در حالی که نمیدانند خداوند آنها را برای کامل کردن یکدیگر آفریده است.

دکتر بازی

خاک ایران یکسر از دکتر پر است

هر که دکتر نیست نانش آجر است

ملک ایران سرزمین دکتران

این قدر دکتر نباشد در جهان

شهر دکتر کوچه دکتر باغ دُک!

کبک دکتر فنچ دکتر زاغ دک!

عابران هر خیابان دکترند

دانه های برف و باران دکترند

هم وزیران هم مدیران دکترند

بیش تر از نصف ایران دکترند

هر که پستی دارد اینجا دکتر است

دیپلم ردی است اما دکتر است

هر که رد شد از در دانشکده

یا گرفته دکتری یا دکتر است

شعر نو مدیون دکتر ها بود

تو ندانستی که نیما دکتر است؟

شاعر تیتراژهامان دکتر است

مجری اخبار سیما دکتر است

در جهانی که پر است از نابغه

دکتری چندان ندارد سابقه

بی سبب افسرده ای غم می خوری

سرزمین ماست مهد دکتری

خط مان وقتی شبیه میخ بود

ای بسا دکتر در آن تاریخ بود

این همه آدم که در عالم نبود

آدمی کم بود  و دکتر کم نبود

من نگویم شاعران فرموده اند

رخش ورستم هر دو دکتر بوده اند

گر چه باشد قصه ها پشت سرش

دکتری دارند ملا و خرش

شاعران از رودکی تا عنصری

بی گمان دارند هر یک دکتری

شعله های عشق چون گُر می گرفت

آتشی در خیل دکتر می گرفت

عشق با دکتر نظامی قصه گو

عشق با دکتر سنایی رازجو

عارف شوریده دکتر مولوی

نام پایان نامۀ او مثنوی

حافظ و سعدی و خواجو دکترند

سروقدان لب جو دکترند

وحشی واهلی و صائب دکترند

تاجر و دهقان و کاسب دکترند

بحث های جعل مدرک نان بری است

بهترین سر گرمی ما دکتری است

عده ای مشغول دکتر سازی اند

عده ای سر گرم دکتر بازی اند

بالاخره درست شد این بلاگفااااا

صبر

گاهی سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد...

بر رنج هایی که میبری صبرکن که صبر نهایت احترام به حکمت خداست...

اگر یقین داری روزی پروانه میشوی.....

بگذار روزگار هر چه میخواهد پیله کند...

 

حرفهای عاشقانه


آن روزها گنجشک را رنگ می کردند و
جای قناری می فروختند
این روزها هوس را رنگ می کنند و
جای عشق می فروشند …
آن روزها مال باخته می شدی و
این روز ها دلباخته..!

رویای آبی

حول حالنا

                 

شعله

زرد

آتش

بسم الله الرحمان...

میان کاسه های نذری

دلم را برای تو هم می زدم

در اولین هفت سین بی تو:

سیگار

سمنو

سرم

که برای با تو بودن

قنج می رود!!!

حول حالنا.../که کمی به تهوع ماننده است

یا

بسم الله الرحمان 

که هیچ سوگندی بالاتر از طناب هایی نیست

آویزان از سرم

که هستی ام را به دار.../وندارهایتان می بندید

به تمام سین هاتان

که کمتر از نخ سیگاریست که/شعله/زرد/خاموش!

بسم الله الرحمان 

حول حالنا...

الی سگ ترین حال !

 

1394

انسان و انسان

 

آب ،درآب غرق نمی شود

                  باد،باد را ویران نمی سازد
                                       خاک،خاک را دفن نمی کند
                                                           آتش ،آتش را نمی سوزاند
                                                                               تنها انسان،انسان را... 

 

در برهوت

افتاده ام

قطره ای آبم ز چشمی اشکبار افتاده ام
                                 پاره ای آهم به راهی بیقرار افتاده ام
آتشم در خرمن امال خویش افکنده ام
                                 ناله ام در دامن شبهای تار افتاده ام
بوسه ای نشکفته ام در موی او پیچیده ام
                                 حسرتی بی حاصلم در پای یار افتاده ام
گر جوانی میکنم در عشق او عیبم مکن
                                 برگ خشکم در گریبان بهار افتاده ام
روزگاری چون نگه جا داشتم در چشم خلق
                                 من که چون مژگان ز چشم روزگار افتاده ام
سینه ام لبریز گوهر بوده وز دریای عشق
                                 چون صدف با دست خالی برکنار افتاده ام
کیستم من؟ چیستم من؟ خسته ای دیوانه ای
                                 نی غلط گفتم که از دیوانگان افسانه ای

 

من و روزگارم

یکصدمین سال اختراع تلفن

یکصدمین سالگرد اختراع تلفن توسط الکساندرگراهام بل . 

کی میدونه یکصد سال بعد این اختراع میخواد به کجا برسه ....

چی حدس میزنید.

صبر

در تمام رنجهایی که میبریم ، صبر، اوج احترام به حکمت خداوند است ...

در برهوت